مناجات فاطمیه ای با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
لطفی نما غلام به لب جان رسیده را بشنو فغان این دل در خون تپیده را چـشمی دگر بده صنما تا كه بنگـرم آن خـال گـوشـۀ لـب تو آرمـیـده را روح لطیف تو نفـس پـاك و حق تو در بند خود كشیده صفای سپـیده را صف بستهاند سرو و صنوبر به راه تو تا خـم كـنند پـیـش تو قـد كـشیـده را امشب بیا كه سینه پُراز شور عشق توست تا فـرش پـای تو بنـمایم دو دیـده را جانا... دلـم هـوای تو كرده تفـضّلی وقف تو كردهام دل از غم رمیده را پرده بكش ز چهره ببینم دمی تو را بر من نشان بـده وجـنـات نـدیـده را شد فاطمیه و دل ما مست فاطمه است بر ما عیان نما حـرم آن شهـیـده را اشك مرا بگـیـر و ببر نـزد فـاطـمه مرهـم گـذار زخم تـن قـد خـمیده را ما را ببر به علقمه یا اینكه خود بیا تشریـح كـن قـصۀ جـسـم دریـده را تیغ دو سر بكش ز نیام و بریز سر بستان تقاص خون سرِ سر بریده را |